سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتـــاق زیست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ارلیخ

 

                                                           

 

پل ارلیخ ( Paul Ehrlich- 1915-1854) در اشترلن در سیلزی علیا در خانواده یک مهمانخانه دار یهودی متولد
شد . ابتدا به تحصیل شیمی پرداخت ولی به مقدمات زیست شناسی هم دست یافت . وی برای احاطه بر فرایندهای
زیست شناختی نظام های زنده و جستجوی راه های معالجه بیماریها به مدرسه پزشکی رفت .
کارل وایگرت (Carl Weigert) یکی از بستگان نزدیک وی در 1878 کشف کرد که باکتریهای مشخص رنگهای
مختلف می پذیرند . ارلیخ شیفته این کشف شد و این فن را از او یاد گرفت و به پژوهش های مستقل پرداخت . وی در
ضمن تحقیقات خود متوجه شد که بافتهای مشخص بدن هر کدام نسبت به یک ترکیب خاص شیمیایی حساسیت دارند ،
مثلا اگر آبی متیلن به جانور زنده تزریق شود به وسیله ساختارهای ظریف بدن جذب می شود و بنابراین می توان این
ماده را به عنوان یکی از رنگهای متمایز کننده به کار برد . این موضوع به وسیله کالبدشناسان به عنوان ابزاری برای
مشخص کردن بافتهای مورد نظر به کار گرفته شد .
در مطالعه دیفتری نخستین پرسش منطقی این بود که «چگونه زهرابه ، سلول را آلوده می کند؟»
ارلیخ در تولید پادزهری که تأثیرات زهرابه دیفتری را خنثی کند نقش عمده ای داشت اما جریان کاربرد پادزهر او را
خرسند نمی کرد . وی می خواست بداند پادزهر چگونه از آلوده شدن سلول به وسیله زهر جلوگیری می کند . نیز
مشتاق بود بداند جانور چگونه در بدن خود مقدار زیادی پادزهر به وجود می آورد و مصونیت می یابد . زهر و پادزهر
هر دو ماده شیمیایی هستند و ارلیخ کوشید این دو ماده را در آزمایشگاه تهیه کند و گرچه خود در این امر توفیق نیافت
اما همه پیشرفتهایی که در این زمینه نصیب بشر شده است مدیون تلاشهای او است .
شاهکار او کشف «سال وارزان – Salvarzan» بود که ماده آرسنیکی معالج سیفلیس است . ارلیخ کمی پس از کشف
«
Treponema Pallidum» عامل سیفلیس به وسیله «فریتز شادین – Fritz Schaudinn» در 1905 ، به
آزمایش مواد مختلف آرسنیکی پرداخت . هدف آن بود که دارویی فراهم آید که بدون مسموم ساختن بیمار ، بتواند عامل
مارپیچی شکل بیماری را بکشد .
ارلیخ و دستیارانش در این تحقیقات داروی معروف «606» را کشف کردند . این دارو پس از شکست داروی «605
» با توفیق آزمایش شد .بعدا معلوم شد که سال وارزان با داروی 606 ، بیمار را به طور کلی از شر بیماری خلاص
نمی کند ، بلکه عمدتا علائم بیماری را تحت کنترل در می آورد .
ارلیخ نخستین کسی بود که رویکرد سیستمی را در سطح وسیع کموتراپی به کار بست .
مواد آرسنیکی تا زمان کشف داروهای گوگردی و پنی سیلین در سالهای 30 همچنان به عنوان بهترین عامل معالج
سیفلیس شناخته می شد .

 


کخ

 

                                                              

 

نام رابرت کخ (Robert Koch-1915-1843) پزشک ، معلم و باکتری شناس آلمانی با استحکام نظریه میکروبی
در پیوند است . وی تحصیل خود را در دانشگاه «گوتینگن» زیر نظر یاکوب هنله (
Jacob Henle) آسیب شناس
معروفی که در 1840 نظریه میکروبی را اعلام کرده بود به انجام رساند . وی در 1866 درجه دکترای پزشکی گرفت
، به طبابت پرداخت و در جنگ پروس – فرانسه خدمت کرد و به انجام پروژه های پژوهشی در زمینه میکروب
شناسی مشغول شد . در 1876 رد چرخه زندگی باسیل زخم را دنبال کرد و کشت خالصی از ارگانیسم موجه سیاه زخم
به دست آورد .
کخ با استفاده از این کشت به مشاهده تکثیر ارگانیسم پرداخت و راههای انتقال بیماری از جانوری به جانور دیگر را
کشف کرد . وی به توضیح تعویق در بروز بیماری که دانشمندان را سر در گم کرده بود موفق شد . کخ با مطالعه چرخه
زندگی ارگانیسم و تأثیر آن پس از انتقال به بدن جانور میزبان عامل مصون کننده ای را که مورد نظر پاستور هم بود
کشف کرد .
یکی از کارهای ارزشمند کخ که در اثبات صحت نظریه میکروبی بسیار تأثیر داشت ، جدا کردن باسیل سل
Mycobacterium tuberculosis در 1882 بود . این موضوع نقطه عطفی در باکتری شناسی و واگیرشناسی به
حساب می آید . برای نخستین بار طبیعت عفونی یکی از بیماریهای انسان شناخته شد . ارگانیسم زنده ای که قادر به
تکثیر است ، عفونت را بین افراد منتقل می کند و باعث انتقال بیماری سل می شود .
کخ در 1883 عامل بیماری وبا (Comma) یعنی Vibrio Comma را کشف کرد و با اتخاذ تدابیر بهداشتی و
پاکسازی محیط هایی که وبا قبلا در آنها منتشر می شد ، مبارزه با بیماری میسر گردید .
کخ تکنیکهای باکتری شناسی را هم ارتقا بخشید . یکی از کارهای مهم او انتخاب محیط های جامد برای کشت باکتری
بود ، چون محیط های مایع که تا آن هنگام برای کشت باکتری به کار می رفت گرچه برای رشد بیشتر باکتریها مناسب
بود ، امکانی برای گرفتن و مطالعه موشکافانه تک تک ارگانیسم ها باقی نمی نهاد و به علت پراکندگی ارگانیسم ها در
مایع اضافی تشکیل کلنی ها قابل مشاهده نبود .
یکی دیگر از کارهای کخ استفاده از قطره معلق یا اسلاید گود در کشت باکتری است . در این روش یک قطره از محیط
حاوی ارگانیسم را روی یک پوشش شیشه قرار می دهند و این پوشش را درست روی گودی اسلاید می گذارند به
طوری که قطره در محیط خالی گودی آویزان بماند . از اطراف پوشش هوای کافی به محیط می رسد و در عین حال
امکان فساد به حداقل می رسد .
کخ شیوه های رنگ کردن نمونه ها را تکامل بخشید . وی بنفش متیل را به عنوان نخستین رنگهای باکتری شناسی به
کار برد و تشخیص و مطالعه میکرو ارگانیسم ها را کاملا آسان ساخت .
یکی دیگر از کارهای وی که هم ارزش نظری دارد و هم ارزشی عملی ، شیوه نسبت دادن هر بیماری ویژه به یک
ارگانیسم ویژه است . در آن ایام مردم دیگر هر نشانه بیماری را به یک ارگانیسم نسبت می دادند و بدون هرگونه
ارزشیابی نقادانه ، ارگانیسم را علت بیماری می شمردند .
کخ به صورت بندی یک سری فرضیه پرداخت که بر اساس آنها تحلیل نقادانه ارگانیسم در ارتباط با نشانه های بیماری
ضرورت می یافت .
1-    ارگانیسم باید به بیماری مربوط باشد .
2-    محقق باید این ارگانیسم را جدا کرده و در محیط خالصی کشت دهد .
3-    ارگانیسم های محیط خالص باید به جانوران سالم تزریق شوند و باعث بروز علائم بیماری گردند .
4-    ارگانیسم باید از میزبان دوم هم جدا شود .
تأثیر کخ را بر پیشرفت علم میکروب شناسی نباید کم گرفت . علاوه بر سهمی که خود وی در پیشرفت باکتری شناسی
داشت ، شاگردان و دستیارانش هم بر این دانش اثری حیاتی نهادند . به عنوان مثال ، پل ارلیخ ، دستیار نزدیک او در
مورد روشهای رنگ آمیزی به پژوهش هایی مشابه با کارهای او دست زد و در زمینه کموتراپی
Chemotherapy) یعنی آن بخش از پزشکی که با معرف های شیمیایی به درمان بیماریهای داخلی می پردازد
پیشگام شد .

 


برنارد

 

                                                                        

 

کلود برنارد (Claude Bernard- 78-1813) فیزیولو‍ژیست عمده قرن 19 در فرانسه بود و بیش از هرکس دیگر
در غنای علم فیزیولوژی سهم داشت . وی تحصیلات خود را از هشت سالگی تحت راهنمایی یک کشیش ناحیه شروع
کرد و بر زبان لاتین و دیگر موضوعات درسی احاطه یافت و بعدا در هنگام تحصیل در مدرسه یسوعی به شاگردان
خصوصی زبان و ریاضیات می آموخت .
در 18 سالگی چون خانواده اش از تأمین مخارج وی عاجز بود به شهری در آن حوالی نقل مکان کرد و در آنجا شاگرد
«م.میله» داروساز شد . مسئولیت اصلی او انجام کارهای روزمره و بی اهمیت داروخانه بود .
در نزدیکی داروخانه یک مدرسه دامپزشکی بود و کلود گاهگاهی برای آن دارو می برد . بعضی وقتها در آنجا می ماند و
عملیات جراحی را که بر روی جانوران زنده صورت می گرفت تماشا می کرد . تشریح زنده او را به شدت مجذوب
می ساخت و گاهی با استاد کار خود درباره آن به بحث می پرداخت . وقتی که تجربه وی بیشتر شد فرصت یافت که
مواد ساده را تولید کند و اولین ماده ای که ساخت واکس کفش بود که به او غرور داد و به قول خود او «اینک می
توانستم چیزی بسازم ، دیگر مردی شده بودم» .
کلود به تئاتر علاقه مند بود و در شبهای فراغت به تماشای کمدی ها و واریته ها می رفت . پس از مدتی احساس کرد
که می تواند به خوبی بسیاری از نویسندگان روز ، نمایشنامه بنویسد و تصمیم گرفت نمایشنامه نویسی کند . وی در این
کار موفقیت هایی هم بدست آورد . اما نمایشنامه نویسی آن قدر اوقات او را گرفت که دیگر به کارهای داروخانه نمی
رسید . به همین خاطر کلود داروخانه را ترک کرد و نمایشنامه ناتمام خود را برداشت و روانه پاریس شد . در پاریس
یک منتقد تئاتر به نام «سن مارک ژیراردن» به او توصیه کرد که شغلی پیدا کند  و در ساعات فراغت به نوشتن
بپردازد . وی پذیرفت و در 1832 به دانشکده پزشکی کالج فرانسه وارد شد .
نتایج انترنی او در 1839 چندان تحسین بر انگیز نبود و از میان 29 نفر ، وی نفر بیست و ششم شد . ماژندی
Magendie) فیزیولوژیست فرانسوی علیرغم نمرات کم امتحانی ، او را به دستیاری در لابراتوار خود انتخاب کرد .
ماژندی متوجه شد که دستهای کلود در انجام کار نرمش و مهارت دارد . کلود در حوزه کار ترقی کرد و سالها دستیار
ماژندی ماند و در 35 سالگی هنوز دستیار بود . چند بار برای به دست آوردن مقام دانشگاهی تلاش کرد اما موفق
نشد . وی در تفکر و امور فنی مهارت داشت ولی سخنگویی ضعیف بود . بالاخره در 1854 استاد فیزیولوژی عمومی
سوربن و در 1858 استاد پزشکی کالج فرانسه و جانشین ماژندی شد . دو سال پس از حصول به مقام استادی مسلول
شد و برای به دست آوردن سلامتی به محل تولد خود در جنوب فرانسه رفت . وی هرگز به طبابت نپرداخت و هروقت
وضع مزاجیش اجازه می داد به تحقیق  و نوشتن مشغول می شد .
برنارد با استمرار در پژوهش ، امور بسیاری را در زمینه فیزیولوژی کشف کرد . کار او نمونه تحسین بر انگیزی از
کاربرد مؤثر روش تجربی در فیزیولوژی بود . رویکرد برنارد به پژوهش نشان دهنده احترام عمیقی است که برای
قوانین طبیعی حاکم بر جهان معدنی و آلی قائل بوده است . یکی از کارهای او که نباید اهمیت آن را نادیده گرفت
تأثیری است که وی به فیزیولوژیستهای دیگر و تدریس طب و فیزیولوژی در عصر ما نهاده است . در هنگام بیماری
کتاب مهمی نوشت که «مقدمه طب تجربی-
Introduction to Experimental Medicine»(1865) نام داشت .
این کتاب نخستین اقدام عالی برای صورت بندی قوانین اساسی فیزیولوژی و طب تجربی محسوب می شد .
وی در پژوهش های شخصی خود به کشفیات مهمی دست یافت . نخستین اثری که منتشر کرد گزارش تحقیق در مورد
عصب شاخه ای صورت بود که پرزهای چشایی واقع در دوسوم سطح پیشین زبان و غده های تحت فکی را ایجاد می
کرد . در پژوهشهای اولیه برنارد تبحر برجسته ای در تشریح و مهارت زیادی در ردیابی اعصاب بسیار ظریف در
فواصل طولانی به چشم می خورد . این آغاز فرخنده با انتشار مقالات پژوهشی فراوان ادامه یافت . در 1843 رساله
ای درباره شیره معدی و نقش آن در هضم غذا نوشت . در این پژوهش وی جریان هضم غذاهای مختلف را در
قسمتهای مختلف لوله گوارش تعقیب می کرد . مقاله بعدی او به توصیف عصب فرعی نخاعی و ارتباط آن با دهمین
عصب جمجمه ای (پاراسمپاتیک) اختصاص داشت .
کشفیات مهم وی را می توان به شرح زیر دسته بندی کرد :
1-    هضم لوزالمعده ای – که منجر به کشف آنزیم استپسین شد .
2-    عمل گلیکوژنی جگر.
3-    اعصاب کنترل کننده گشادی رگها .
4-    اثر داروها و سموم بر بدن .

 


مولر

 

                                                            

یوهانس مولر (Johannes Muller- 58-1801) یکی از فیزیولو‍‍‍‍ژیست های بزرگ قرن نوزدهم آلمان بود . پس
از تحصیل طب ، استاد کالبدشناسی و فیزیولوژی دانشگاه بن شد و به عنوان مؤلف «راهنمای فیزیولوژی-
Hand
book of Physiology
» که به عنوان درسنامه و مرجع ، کاربردی وسیع یافت مشهور شد . فیزیولوژی به صورت
علم در می آمد و مولر در این زمینه پیشتاز بود . وی هم از طریق کتابها و هم از طریق تدریس و انجام آزمایش های
دست اول در پیشرفت علم سهیم می شد . در کارهای خود کالبدشناسی تطبیقی ، شیمی و فیزیک را در هم می آمیخت و
رابطه آنها را با مسائل فیزیولوژیکی نشان می داد و این شیوه در شکل دادن آینده این دانش یک پیشرفت اساسی بود .
علاقه اصلی او به اندام های حس و چگونگی ایجاد احساس معطوف بود . وی آزمایش های شایسته ای در مورد حس
رنگ به عمل آورد که بعضی از آنها دست اول بود . در کالبدشناسی اندامهای صوتی هم کارکرد و ارتباط ساختارها و
صداهای مختلف را معین ساخت . ساختمان گوش درونی را مطالعه کرد و مکانیسم دریافت علائم صوتی و انتقال آنها
به مغز را کشف کرد .
مولر بیشتر به خاطر «نظریه انرژی ویژه عصب» شهرت دارد . بر اساس این نظریه ، علائم در اندامهای خاص
حسی ایجاد و از طریق کانالهای معین به دستگاه مرکزی عصبی منتقل می شود . وی به طور تجربی نشان داد که کانال
ویژه ای که علامت از طریق آن انتقال می یابد مهم تر از نوع محرک است . امروز ما رویدادهای خارجی را
برانگیزنده فعالیت های ویژه عصب های معین می دانیم که به نوبه خود علائم را به مغز می رسانند و در آنجا هر
احساس ، ترجمه و تعبیر می شود .
مولر در بخش بعدی زندگی به جنبه های وسیع ریخت شناسی و جنین شناسی هم علاقه مند گردید و بعضی از
موضوعات مهم حوزه زیست شناسی مانند کالبدشناسی ذره بینی بافت های غده ای و غضروفی ، با کارهای مستقل وی
روشن شد . یکی از اقدامات وی که نبایستی دست کم گرفته شود تربیت تعداد زیادی دانشجوی برجسته بود که به جنبه
های متعدد کالبدشناسی و فیزیولوژی پرداختند . از جمله :
1-    تئودور شوان – جانورشناس معروفی که نظریه سلولی را تأیید و صورت بندی کرد .
2-    رودلف ویرچو – که مطالعات میکروسکوپی را در حیطه آسیب شناسی به کار گرفت و «پدر آسیب شناسی
سلولی»
شد .
3-    هرمان هلمولتز – که در مطالعه الکتریسیته جانوران از گالوانی پیروی می کرد .

 

 


فن بائر

 

                                                                    

            

کارل ارنست فن بائر (Karl Ernest Von Baer- 1876-1792) در ایالت استونی در کشور روسیه در یک
خانواده تنگدست ولی اشرافی آلمانی متولد شد . در 1810 با اکراه به عنوان دانشجوی پیش پزشکی در دانشگاه
«دورپات» ثبت نام کرد . در حالی وی موفق به دریافت عنوان دکترای طب شد که کوچکترین تجربه آزمایشگاهی
نداشت .
از این رو پس از فراغت از تحصیل به اتریش و آلمان سفر کرد و مدتی در ووتسبرگ مقیم شد و هم آنجا
برای اولین بار از داروخانه یک زالو برای تشریح خرید . در این شهر با گرو گذاشتن همه دارایی و صرف آخرین
دینار از دارایی های خود به مطالعات مستقل فیزیولوژی و کالبدشناسی تطبیقی پرداخت . پس از آن پیاده به برلن رفت
و زمستان 17- 1816 را در آنجا به تحقیق در کار پزشکی پرداخت .
سرانجام فن بائر در دانشگاه کونیگسبرگ استاد فوق العاده کالبدشناسی شد و سالهای بعدی را به کار در موزه
جانورشناسی گذراند . در این کار وی خود را به عنوان جنین شناسی درخشان و پر مهارت شناساند . چند سال بعد به
سمت ریاست دانشکده پزشکی برگزیده شد و در زمینه کالبدشناسی و فیزیولوژی به سخنرانی پرداخت ، مقام استادی
رسمی یافت ، در تهیه یک درسنامه فیزیولوژی مشارکت ورزید و به ریاست دانشگاه رسید .
فن بائر در 1828 سه رساله منتشر ساخت :
1-    «رساله – Epistle» که حاکی از کشف سلول تخم به وسیله او بود .
2-    «تفسیر– Commentar» که تفصیلی از «رساله» بود.
3-    «تاریخ رشد جانوران » که به صورت درسنامه استاندارد جنین شناسی در آمد .
در کتاب «تاریخ رشد جانوران» چهار پیشرفت اساسی در زمینه جنین شناسی ذکر شده است :
1-    توصیف سلول تخم پستانداران
2-    ارائه نظریه ای که به نام «نظریه لایه نطفه» مشهور است
3-    ارتباط کلی میان مراحل رشد جنین و مراحل تاریخ (تکامل نوعی یا تژادی) هر تژاد
4-    کشف نوتوکورد (Notochord- رشته ای از سلولها که به طور استوانه ای در پشت جنین قرار دارند .)
فن بائر آغاز رشد جنین را از لایه های برگ مانندی که می توانند به شکل لوله درآیند نشان داد . تشکیل لوله عصبی و
پوست خارجی از لایه بیرونی (اکتودرم) و ظهور لوله گوارش و غده های مربوط به آن از لایه درونی (اندودرم) و
پیدایش نسوج ارتباطی ، ماهیچه و دیگر اجزای احشایی از لایه میانی را هم توضیح داد .
فن بائر در مراحل مشابه رشد جنین های گوناگون چهار نظریه داشت که بعدا در تنظیم قوانین بیولوژیکی «هکل»
اهمیت یافت :
1-    در رشد ، مشخصات کلی قبلی از مشخصات ویژه ظهور می یابند .
2-    مشخصات خاص تر از مشخصات عام تر به وجود می آیند و در مرحله نهایی مشخصات کاملا خاص پیدایش می
یابند .
3-    در جریان رشد ، تمایز هر نوع از نوع دیگر به طور پیوسته ادامه می یابد .
4-    حیوانات عالی طی رشد از مراحل شبیه مراحل رشد جانوران پست تر می گذرند . فن بائر در رشد جانوران
متفاوت مراحل مرتبطی یافت اما نتوانست آن را به تکامل مربوط سازد .
علاوه بر این دستاوردها ، وی علم جنین شناسی را به طرق کلی تری هم تحت تأثیر قرار داده ، با انتشار کتاب
معروف خود استاندارد پژوهش های جنین شناسی را بالا برد و آنرا تا سطح یک دانش ارتقا داد . در این کتاب علت
تشکیل شیمه(عادت) ، تشکیل دستگاه جنسی و دفع ادرار و تشکیل ریه را توصیف کرده و به بحث درباره مراحل
تشکیل کانال گوارش و سیستم اعصاب پرداخته است .
کشف تخمدان واقعی پستانداران در 1828 به وسیله فن بائر اثر مهمی بر نتایج جنین شناسی نهاد . این کشف باعث شد
که تخم به عنوان یک واحد ریخت شناسی به حساب آید که پیدایش همه جانوران از آن نشأت می گیرد . فن بائر
سرانجام برای پرسش های ارسطو پاسخی یافت . وی در زیر میکروسکوپ تخم پستانداران را مشاهده کرد و اثری از
موجود شکل یافته در آن ندید و آنها را تنها توده ای بی شکل و تخصیص نا یافته دید . وی نخستین کسی بود که رد تخم
را تا جنین گرفت و «پدر جنین شناسی مدرن» نامیده شد .
فن بائر در اواخر عمر به عنوان عضو آکادمی «سنت پترزبورگ» به روسیه بازگشت . وی به عضویت انجمن
سلطنتی لندن هم برگزیده شد و مدال کاپلی گرفت و عضو وابسته آکادمی علوم پاریس شد و انجمن جغرافیا و نژاد
پرستی سنت پترزبورگ را بنیاد نهاد و مؤسس انجمن انسان شناسی آلمان گردید .
بلاخره هنگامی که چشم و گوشش معیوب شد به «دورپات» بازگشت و تا هنگام مرگ در 84 سالگی به سال 1876
در آنجا به مطالعه ادامه داد .